معرفی کتاب جزء از کل؛ رمانی پرچالش از استیو تولتز

«جزء از کل» را بخوانید بدون اینکه از حجم ششصدوخرده‌ای صفحه‌ای آن بترسید. داستان کتاب شما را جذب خواهد کرد. این کتاب که اکنون به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های تاریخ استرالیا مطرح است نخستین اثر نویسنده آن «استیو تولتز» است. در کنار اینکه نمی‌توان از توانایی نویسنده در خلق داستان‌های بسیار در قالب روایتی که در پیش گرفته چشم پوشید، بهره بردن از طنز در خلال روایت داستان، کمک شایانی است که روایت کسل‌کننده و کشدار به نظر نرسد و خواننده با همان اشتیاق نخستین به خواندن ادامه دهد.

او در روال پیش بردن داستانش تلاش کرده تا به موضوع‌های مختلفی بپردازد و ازقضا مواردی را انتخاب کرده که از دغدغه‌های زندگی حقیقی بسیاری از ماست؛ گفتن از زندگی، مرگ، عشق، خانواده، تنهایی، جاودانگی، زشتی و پلشتی، معنا و مسائلی شبیه به اینها. بااین‌همه قالب داستانی کتاب و تمرکز نویسنده بر شخصیت‌ها و ماجراهایشان، اندک تمرکزی را برای مطالعه می‌طلبد. طنز موجود در خلال نوشته‌ها و تسلط نویسنده بر شخصیت‌ها و پردازش مناسب آنها کمک خوبی در حفظ این تمرکز هستند و تغییر نحوه روایت مخاطب را همگام با راوی نگه می‌دارد.

خرید و دانلود

بخشی از موفقیت‌های کتاب

کتاب « جز از کل » شروعی فوق‌العاده برای نویسنده‌اش بود. کتاب در سال ۲۰۰۸ جای خودش را در فهرست نهایی جایزه بوکر پیدا کرد و درعین‌حالی که همچنان با استقبال بسیار در سراسر جهان مواجه می‌شد، از نامزدهای جایزه کتاب اولی‌ها در گاردین شد.

در مقدمه مترجم نقل‌قول‌هایی در توصیف کتاب آمده است. در آن میان توصیف «لس‌آنجلس‌تایمز» را می‌توان مشوقی بی‌نظیر برای خواندن آن دانست که گفته است: «یک داستان غنی پدر و پسری پر از ماجرا و طنز و شخصیت‌هایی که خواننده را یاد آدم‌های چارلز دیکنز و جان ایروینگ می‌اندازد». پیمان خاکسار مترجم کتاب، خود در وصف ماهیت متن آن گفته است: «جزء از کل کتابی است که هیچ وصفی، حتی حرف‌های نویسنده‌اش، نمی‌تواند حق مطلب را ادا کند. خواندن جزء از کل تجربه‌ای غریب و منحصربه‌فرد است. در هر صفحه‌اش جمله‌ای وجود دارد که می‌توانید نقلش کنید». اینها همه پردازش مناسب و نکته‌بینی‌های ژرف نویسنده را می‌رساند.

شخصیت‌های داستان جز از کل

در وصف شخصیت‌های داستان می‌توان گفت که هرکدام آنها صاحب اندیشه‌ای مخصوص به خود هستند. نویسنده خارج از ماجرا ایستاده و به هرکدام از آنها نوعی تفکر بخشیده و خود به تماشای ظهور و بروز آن اندیشه در بستر روایت نشسته است. او منطق خود را نخ تسبیحی برای پیوسته نگه‌داشتن رخدادهایی می‌کند که گاه بی‌منطق به نظر می‌رسند. نویسنده شخصیت‌ها را در بروز اتفاق‌ها و عکس‌العمل داشتن نسبت به آنها بر اساس آنچه خود هستند، آزاد گذاشته و خود تنها نقش پیونددهنده این اتفاق‌ها و حفظ‌کننده جریان سیال روایی داستان را بر عهده دارد. گرچه ممکن است برخی رفتارها بی‌دلیل به نظر برسند اما پیوندی درست با شخصیت پرداخته‌شده برای آن نقش دارند. همین اندیشه‌های مختلف و البته قابل‌باور و تصور نوعی فلسفه را در جای‌جای داستان گنجانده‌اند تا جایی که برخی از این کتاب به‌عنوان نوشتاری با نگاه فلسفی یادکرده‌اند. این دقت نظر را می‌توان محصول شیرین ۵ سال زمانی دانست که صرف نوشتن این رمان شده است.

درس‌هایی که از جز از کل یاد می‌گیریم

ابتدایی‌ترین چیزی که جز از کل به ما می‌آموزد، چندوجهی بودن اتفاقات پیرامون ماست. نویسنده با لحاظ کردن این اصل اساسی در ساختار داستانی که روایت می‌کند، ناخودآگاهِ ما را به جستجو و تفکر وامی‌دارد که آیا این اصل بر تمام بخش‌های جهان حاکم است یا خیر؟ و به‌تدریج و با پیش آمدن ماجراهای مختلف، ما کم‌کم به این نتیجه می‌رسیم که جواب سوالی که در ذهنمان ایجادشده، مثبت است.

او داستان خود را از دیدگاه پدر و پسری پیش می‌برد که در مواردی با یکدیگر همسو نیستند. این دوسویه بودن دیدگاه‌ها تا آنجاست که پسر در تلاش است تا شبیه پدر خود نشود و همین امر سبب می‌شود تا در واکاوی‌های درونی خود به خصیصه‌های مشترکی بین خود و پدرش پی ببرد؛ همان خصیصه‌هایی که نمی‌خواهد در وجود خودش حضورداشته باشند.

نویسنده با تغییر دادن راوی داستان در برخی موارد آن دیدگاه متفاوت را در جایگاه اول‌شخص قرار داده و به‌این‌ترتیب خواننده را وادار به تفکر می‌کند. او در حقیقت در تلاش است که جایگاه مخاطب را در طرفداری از دید اول‌شخص و راوی نگه‌داشته و با جابه‌جا کردن راوی، خواننده را در شرایط متفاوت و گاه متناقضی قرار دهد و قوه تفکر و حلاجی او را به چالش بکشد. در این میان گاه فلسفه‌های وجودی اتفاق‌ها نیز در این چالش شرکت می‌کنند و این همان اتفاقی است که دیدگاه‌های افراد را به زندگی و اتفاقات درون و پیرامون آن به عرصه می‌آورد. تا جایی که پس از خواندن این کتاب ممکن است در پس رخ داد هر اتفاقی به دنبال فلسفه وجودی آن رفته و در پی چیستی و چرایی آن، وارد دنیای سوالات بی‌پایان شویم و این اتفاق خوبی است چراکه بی‌شک تفکر و درک عمیق مسائل، منجی ما از این عالم وانفسا است.

پیمان خاکسار در انتهای مقدمه‌ای که برای این کتاب نوشته آن را رمانی عمیق و پرماجرا و فلسفی توصیف کرده است و آن را رمانی دانسته که برای ماه‌ها خواننده را درگیر خود می‌کند. همه این وصف‌ها به همراه لذتی که با خواندن کتاب نصیب شما خواهد شد ما را بر آن داشت تا به معرفی آن در این بخش از وبلاگ طاقچه بپردازیم و این کتاب را در فهرست پیشنهادهای خود برای علاقه‌مندان به کتاب و کتاب‌خوانی قرار دهیم و همانند مترجم بگوییم: این شما و این جز از کل.

بریده‌هایی از کتاب جز از کل

******************************************************

خائنانه‌ترین خیانت‌ها آن‌هایی هستند که وقتی یک جلیقهٔ نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ می‌گویی که احتمالاً اندازهٔ کسی که دارد غرق می‌شود نیست.

******************************************************

مردم می‌گن شخصیت هر آدمی تغییرناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می‌مونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانه‌وار در حال تکامله و به شکل غیرقابل کنترلی ماهیتش تغییر می‌کنه.

******************************************************

چیزی که نمی‌فهمیدم این بود که مردم تفکر نمی‌کنن، تکرار می‌کنن. تحلیل نمی‌کنن، نشخوار می‌کنن. هضم نمی‌کنن، کپی می‌کنن.

******************************************************

وقتی بچه هستی برای این‌که پیرو جمع نباشی با این جمله به تو حمله می‌کنند «اگه همه از بالای پل بپرند پایین، تو هم باید بپری؟» ولی وقتی بزرگ می‌شوی ناگهان متفاوت بودن با دیگران جرم به حساب می‌آید و مردم می‌گویند «هی. همه دارن از روی پل می‌پرن پایین، تو چرا نمی‌پری؟»

******************************************************

به اندازهٔ کافی صندلی یا خوشبختی وجود ندارد که به همه برسد، همین‌طور غذا، همین‌طور شادی، همین‌طور تخت و شغل و خنده و دوست و لبخند و پول و هوای تمیز برای نفس کشیدن… و موسیقی همچنان ادامه دارد. من یکی از اولین بازنده‌ها بودم و داشتم فکر می‌کردم آدم باید در زندگی صندلی خودش را همراه داشته باشد تا محتاج منابع عمومی روبه‌کاهش نباشد.

******************************************************

هیچ‌چیز جالب و خوبی در عشق یک‌طرفه وجود ندارد. به‌نظرم کثافت است، کثافت مطلق. عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی‌دهد ممکن است در کتاب‌ها هیجان‌انگیز باشد ولی در واقعیت به شکل غیرقابل تحملی خسته‌کننده است. بهت می‌گویم چه چیزی هیجان‌انگیز است: شب‌های پرشور و خیس عرق. ولی نشستن روی ایوان خانهٔ زنی خواب که رویای تو را نمی‌بیند دیرگذر است و غمناک.

******************************************************

خجالت‌آور است تماشای کسی که آخر عمری خود را موشکافی می‌کند و به این نتیجه می‌رسد تنها چیزی که با خود به گور می‌برد شرمِ زندگی نکردن است.

******************************************************